امشب دلم برای خیلی چیزها گرفته که شاید از دید تو فرق کند..
تو از زاویه زندگی خود میبینی و من هم از زاویه ی زندگی خود...
فقط نگاهمان و زاویه ی دیدمان فرق دارد.
شاید نباید میگفتم"فقط"،چون همین دو تفاوت در جایگاه خودشان میتوانند خطرناک باشند...
باید درست دید...
حتی اگر زاویه ها فرق کند...
به جای جنگ باهم،نگاه های هم را درک کنیم و بهتر نگاه کنیم...
شاید امشب
دلم کودکی میخواست،بی هوا خندیدن،دید کودکانه میخواهم.
نگاهی که همه چیز را آنطور که بود میدید،نه آنطور که میخواست...یک نگاه صادقانه...
دلم کودکی میخواهد....همان زمانی که نجات زمین زیباترین رویای هر شبم بود...
این روزها رویاها هم تغییر کرده....
دلم دوست داشتن های ساده می خواهد...
همان هایی که وقتی میگفتم الٌلهُمٌَ لِوَلیِکَ الفَرَج از ته قلب بود و با شادی...به خودم به خواسته ام اعتماد داشتم...
اما حالا...
وقتی میگویم هراسانم که آماده نباشم،به خودم اعتماد ندارم...
دلم سادگی کودکانه میخواهد...
همان که سبز بودن برگها،انتهای دریا،آبی آسمان برایش جالب بود و دوست داشتنی...با دیدن ابرها ذوق میکرد...
چه روزهایی شده که دلم برای کودکی خودم هم تنگ شده است...
دلتنگی هم دارد...
نظرات شما عزیزان:
![](/weblog/file/img/m.jpg)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(1).gif)
دلتنگی واسه اون سادگی ها نه برشون می گردونه نه چیزی رو تغییر میده
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(1).gif)
پس عزیز دلم بیا همین الانم همین حالا هم بچگی کنیم سادگی کنیم و به یاد اون روز ها بخندیم هر چند نا ممکن
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(8).gif)