حافظ...
انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود
دست دلم می لرزد
اما به خواجه می سپارم
تا امید را از دلم نگیرد
دلم می خواهد همیشه بگوید :
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور...
آخرین مطالبلینک دوستانپیوندها
سایت آوازکطراح قالب: آوازک |
درباره وبلاگنویسندگانآرشیو موضوعیآرشیو ماهانهلینک های ویژهدیگر امکانات
<-PollItems->
|
|